چهارشنبه، اسفند ۲۱

تفـکــر زائـد



« تحفه ای بود از دوست عزیزم علیرضا ، با تاکید بسیار بر دقت در خواندن ، در تابستانی که به کابل آمده بود و شبهایی که با هم بودیم»
.


در صفحه اول کتاب زیر عنوان «تفکر زائد » و بالاتر از نام نویسنده « محمد جعفر مصفا» متن بالا را نوشته بودم . حدود دو سال میشه که از علیرضا هیچ خبری ندارم آخرین بار دو ماه قبل در کابل شنیدم که تهران است و دانشجوی دوره دوکترا .
به هر حال هر جا که باشد تنش به ناز طبیبان نیاز مباد و ذهنش از بند کلمات رها باد.
در صفحه دوم کتاب به عنوان مقدمه چنین آمده است :
امیدوارم با مطالعه این کتاب انتظار شما از خودتان در زمینه « رهایی مطلق » توأم با سخت گیری نباشد و در هیچ زمینه ای بیش از توان خویش از خود انتظار نداشته باشید. شاید مطالعه این کتاب به گسترش آگاهی شما نسبت به « خود » کمک کند ، و تا حد زیادی از زیر بار رنج آور آن رها شوید. چند پاراگراف از نخستین صفحات این کتاب :

ذهن ما عادت کرده است که جریانات و رویدادهای زندگی را از دو جنبه نگاه کند و با آنها دو نوع رابطه داشته باشد : یکی دید یا رابطه واقعی و دیگری ذهنی.
من می بینم شما به شکل خاصی راه می روید ، دست تان را تند یا آهسته حرکت می دهید ، پایتان را بلند یا کوتاه برمی دارید ، راست یا خمیده راه می روید . در این دید من به راه رفتن شما به صورتی که واقعاً هست نظر دارم _ بدون هیچ تعبیر و معنای خاصی .
ولی من تنها با این دید اکتفا نمی کنم . از جنبه دیگری هم به راه رفتن شما نگاه می کنم و در آن چیزی می بینم که مربوط به واقعیت راه رفتن نیست ، بلکه تعبیر و تفسیری است که ذهن خود من از راه رفتن با شما می کند. مثلا می گوید که این طرز راه رفتن متواضعانه یا متکبرانه است . متشخصانه یا حقیرانه است و ... .
ما با تمام جریانات و پدیده های زندگی به همین شکل در رابطه ایم . من به این مبل از دو جنبه نگاه می کنم یکی به عنوان وسیله ای برای نشستن و دیگری وسیله تفاخر. همسر شما امروز غذا تهیه نکرده است و شما احساس گرسنگی می کنید . تهیه نکردن غدا و احساس گرسنگی یک واقعیت است . ولی شما در تهیه نکردن غذا یک جنبه و معنای دیگر هم می بینید که مربوط به نفس واقعیت نیست ، بلکه تعبیر ذهن خود شما از واقعیت است . مثلا فکر می کنید نسبت به شما بی اعتنایی شده است ، شاید مرد با جذبه و قابل اعتنایی نیستید که همسرتان زحمت تهیه غذا به خودش نداده است ، و نظایر این تعبیرات .

دید ذهنی یا دید « تعبیر و تفسیر» ی برای انسان ، نه ذاتی و طبیعی است و نه لازم. بلکه یک واقعیت ذهنی زائد است که بر مغز انسان تحمیل شده است . و چنانکه نشان خواهیم داد ، مسایلی از آن به بار می آید که برای انسان وانسانیت بسیار وخامت بار است ...... کتاب به این می پردازد که چگونه می توان از این رابطه و دید تعبیری رهایی یافت و مستقیما از هر حادثه یا هر شی خارجی فقط خود آن را درک کرد تا ذهنی آزاد داشته باشیم .

چند لحظه خودم را بر چپرکت رها کردم ، که چقدر ذهن ما مردم از این « دیدهای تعبیری و تفسیری » پر شده است . من پشتون واکثریت حاکم هستم تو هزاره یا تاجیک محکوم . من از قریه « الف» بافرهنگ هستم و تو از قریه «ب» بی فرهنگ . من شهری و متمدن هستم تو دهاتی و بی تمدن . من پیسه دار وخوشبخت هستم تو بی پیسه و بیچاره . من ..... تو ...... .


پ. ن. : البته قومیت به مفهوم گوناگونی نژادی یک واقعیت است وقابل ارزش . اما قومیت به مفهومی که درافغانستان امروز رایج است یک دید ذهنی تعبیری می باشد . مثلا کودک پشتونی که در آمریکا یا اروپا کلان شده باشد باز هم پشتون است اما دید تعبیری او با یک کودک پشتونی که در افغانستان کلان شده باشد فرق می کند . همچنین یک کودک تاجیک یا هزاره و ازبک و ... .

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام حسن جان

ذهنت خالی از تعابیر باد .

خوش باشی

ناشناس گفت...

حسن جان
دنبال چيزاي زايد مگرد، دنيا ژر است از واقعيتها.