پنجشنبه، اردیبهشت ۱۷

وقتی NGOها افغانی می شوند

...

این دوستم نامش عباس است ، ما بریش داکترعباس می گیم . از دانشگاه طب کابل فارغ شده است اما حالا از زبان انگلیسی اش نان می خورد. جالب است، هفت سال زحمت کشیده و طب خوانده است اما حالا باید همه چیز را فراموش کند. خودش هم از این مسئله خیلی رنج می برد که چرا نمی تواند از حرفه اش - که دوستش داره - کسب روزی کند.
...
به هر حال این دوست و هم اتاقی ما فقط در ماههای زمستان یادش می آید که طب خوانده است. یعنی وقتی که یکی از اهالی اتاق زکام شود و پس از امتحان کردن شغلم ، سوپ و ... در نهایت به دوا روی آورد، در این موقع است که دوست ما یادش می آید که ایشان طب خوانده است و هفت سال از بهترین سالهای عمرش را صرف این مسایل نموده .
...
این مسئله برای هر انسان این مملکت یک موضوع رنج آور است که در این جامعه همه چیز شده است زبان انگلیسی و کامپیوتر، یکی اش قصه ی همین دوست ما . و جالب این است که ایشان برای کسی ترجمه می کند که -به قول خودش- سطح سوادش از مترجم کمتر است. دولت هم که هیچ برنامه ای ندارد تا به تعادل سطح درآمد NGOها و شغل های دولتی فکر کند. یا حداقل اگر نمی تواند معاش کارمندان خودش ره به سطح معاش NGOها نزدیک کند، برای کارمندان افغانی این موسسات خارجی سطح حداکثری معاش تعیین کند تا باعث نشود که سرمایه های ملی ما همه برای کار به این موسسات صف بگیرند، که بعضاً هیچ کار مفیدی نیز در جامعه انجام نمی دهند.

بله ، می گفتم که متاسفانه در این سالها عجیب این تب انگلیسی و کامپیوتر پیسه ساز شده است به طوری که همه راه افتاده اند پشت کامپیوتر و زبان انگلیسی و جالب است که course های آموزشی هم فقط برای یک چیز تلاش می کند اینکه شاگردانش انگلیسی و کامپیوتر یاد بگیرند، حتی فراموش می کنند که حداقل کمی چاشنی اخلاق ره همراه این زبان و کامپیوتر به خورد ملت بدهند تا فراگیران این حرفه ها - نه علم ها!!! - وقتی وارد بازار کار شدند کمی آداب معاشرت با مردم را یاد داشته باشند.

نمی دانم تا کی این مسئله ادامه خواهد داشت و مردم در تب این انگلیسی خواهند سوخت ، شاید تا وقتی که این NGO ها وبودجه های کلان آنها در افغانستان هست این مسئله هم باشد. ولی بعد از خروج این موسسات غیر دولتی خارجی شاید که به یکباره ملت دچار زکام شود و یادشان بیاید که نخیر انگلیسی همه چیز نیست ، ما باید سواد انگلیسی ها را هم علاوه بر زبان آنها یاد بگیریم و چراغ آنها از این روغن است که روشن می باشد .

و نتیجه غیر مستقیم این بازارِ گرم انگلیسی این شده است که مردم عادی - و صد البته هم مسئولین - همواره سعی می کنند تا در بین جملات شان به نشان تشخص، یگان کلمه انگلیسی انداخت کنند تا به طرف مقابل نشان دهند که آنها هم از علم روز پس نمانده اند . گاهی فکر می کنم که اگر این وضع ادامه یابد چند سال دیگه شاید ما هم مثل شبه قاره هندوستان زبان فارسی را فراموش کرده و« مر این قیمتی درّ لفظ دری» به کتاب تاریخ سپرده شود.
...

۳ نظر:

کاکه تیغون گفت...

گمان نکنم که حاجت به چند سال دیگر باشد، همین حالا هم بسیاری از ماها هر روز با این زبان ز.. می کنیم.

رضا فرزام گفت...

سلام عزیز
نه نکته جالب اشاره کرده اید.کشورمابا انگلیسی ساخته نمی شود.ساختن آن کشورویران نیاز به فکروخرد دارد.

شادباشی

حسين زاده گفت...

سلام جناب فريار
وبلاگ بسيار جالبي بود.
جاي بسي خوشحالي است ،هنوز معلماني وجود دارد كه انديشه و دغدغه هاي ذهني شان تغيير فرهنگ جامعه اي است كه در عصر كنوني كسي حاظر به دلسوزي براي آن هم وقت ندارد.
موفق باشيد