دوشنبه، فروردین ۱۷

قصه ی 10 یوروی من و احوال شخصیه شیعیان

باد آورده را باد می برد !



در یک پروژه آشپزی انگشت اشاره دست راستم افگار شده بود وچون آزارم می داد تصمیم گرفتم پیش داکتر بروم . به طرف مطب داکتر می رفتم که صدایی گفت : ! Hallo . یعنی سلام، آلمانها برای صدا زدن فرد ناشناس هم از این کلمه استفاده می کنند . ایستاد شدم و به عقب سی کردم . جوانی نوشابه کوکاکولا به دستش پیش آمد، در جواب سلامش گفتم روز شما بخیر و او هم به زبان آلمانی شروع کرد به سخن گفتن . معذرت خواهی کردم که آلمانی نمی دانم اگر میشه به انگلیسی بگویید . پرسید که در مورد بحران جهانی اقتصاد چیزی می دانی ، گفتم تا حدودی بله . و بعد شروع کرد به نقد نظام مالی سرمایه داری امروز و اینکه چگونه آمریکا - و مخصوصاً اوباما و مشاورانش - به بیراهه می روند... .
حرفش که تمام شد از من پرسید که نظرت در مورد این جریان اعتراضی چیست . گفتم جالب به نظر می رسد و ادامه دادم که وضعیت فعلی نشان می دهد یک جای کار اشتباه است و این یعنی اینکه باید در جهت اصلاح آن کاری انجام دهیم .
کمی آن طرفتر رفت . کنار میزی که چند نفر دیگه هم اطرافش جمع بودند و روی میز هم چندین مجله و سی دی و ... . یک سی دی ره برداشت و به من نشان داد :
- این سی دی حاوی اجلاس گذشته ما است که با حضور صاحبنظران و اساتید کرسی های اقتصاد آلمان به انجام رسیده است ، قیمت این سی دی 10 یورو است . دوست داری یکی داشته باشی ؟
- متاسفانه من پول نقد همراهم نیست .
- پروا ندارد ، آن طرفتر دستگاه خودپرداز پول هست می توانی پول نقد بگیری بعد بیایی .
سی دی ره گذاشت و یک مجله مستعمل ره نشانم داد :
- این مجله هم حاوی نظرات ما می باشد . ما می خواهیم یک واحد پول جهانی با ارزش ثابت داشته باشیم و ... . این مجله ره هم در عوض یک کمک به این جریان می توانیم به شما هدیه بدهیم .
من که خودم با این نوع پول دادن ها عادت نداشتم خاضر نبودم برای هیچ کدامشان - و برای کمک به این جریان - پول بپردازم . البته یک لحظه مردد شدم که پول گرفته بیایم . خلاصه بگذریم من در آخر موفق شدم که آدرس صفحه اینترنتی این جریان ره بگیرم ، البته رایگان .
در آخر و قبل از خدا حافظی ، این جوان شماره تلفن مره در کتابچه و در کنار انبوهی از شماره های دیگر نوشته کرد و گفت به من زنگ می زند تا اگر بخواهم بیشتر با این جریان آشنا شوم و گفت که این جریان در دیگر کشورها هم در حال شکل گیری است و به کمک شما نیاز دارد ... .
از داکتر که بر می گشتم با خودم فکر کردم که چقدر زیبا در اینجا نهادهای مدنی برای به اثبات رساندن نظراتشان تلاش و مبارزه می کنند . اگر مواد برابری زنان و مردان در قانون اساسی ما هم آهسته آهسته و به مرور زمان شکل می گرفت و برای به کرسی نشاندن حقانیت آن مبارزه می کردیم. آیا باز هم شاهد این بودیم که به این سهولت بعضی از بندهای « احوال شخصیه شیعیان » به راحتی از مجلس شورای ملی بگذرد؟ - زنان و مثلا روشنفکران مجلس چه می کنند ؟- فرض کنید که زور اف- 16 نمی بود واقعاً چه اتفاقی رخ می داد . توجه کنید که اعتراض به این مصوبه در ابتدا توسط حاکمان اف-16 صورت گرفت . گرچه جایگاه زنان در قانون مدنی افغانستان نسبتاً قابل قبول است اما چون این ماده ها به مانند « یک پروژه» وارد قوانین ما شده است و برای تصاحب آن هیچ مبارزه ای صورت نگرفته و تلاش داخلی - افغانی - در پس پشت آن نخوابیده است بنابراین امکان آن هست که هر آیینه بلای مشابه احوال شخصیه دامن گیر آنان نیز بشود . در جامعه ما متاسفانه تمام چیزها پروژه ای شده است .
حقوق بشر ، حقوق شهروندی ، آزادی سیاسی ، برابری زنان و مردان و ... کمتر است از این نوع خواسته ها و حقوق ها که از بطن مردم برخاسته باشد و مردم برای کسب آنها مبارزه کرده باشند و در مقابل نادیده پنداشتن آنها از حکومت پرسش کنند و برای کسب جواب بی تاب شوند - بر ضرورت این قوانین شکی نیست منظور خاستگاه آنها و بومی سازی آنهاست . وحتی وقتی اعتراض مردمی در جایی از افغانستان صورت می گیرد من شخصا خودم شک دارم که این خواسته ها مردمی باشد و قصد سوءاستفاده از مردم در میان نباشد . نتیجه آن می شود که مردم هیچگاه تمایل ندارند و نمی دانند که می توانند برای آنچه خود می خواهند- و البته هم می توانند- مبارزه کنند وطعم شیرین تصاحب حق ره بچشند ، راحتتر بگویم متاسفانه ذهن جامعه فعلی ما به شدت دارد پروژه ای می شود و از محتوا تهی . چند نمونه تجربه شخصی و نیمه شخصی دیگه :

- چند سال قبل عده ای از مردم بامیان در کنار مجلس شورای ملی جمع شده بودند تا اعتراض خود ره نسبت به خانم سرابی والی بامیان اعلام کنند . چند روز پس از آن عده ای در موافقت خانم سرابی این کار ره کردند . بعدها فهمیده شد که هر دو گروه از قبل توسط شخص رقیب و شخص خانم سرابی سازماندهی شده بودند و قبلا برایشان هتل ، خرچی سفر و نان چرب تهیه کرده بودند . یعنی اینها نه تنها 10 یورو نپرداخته بودند بلکه دهها یورو کسب کرده بودند .

- سمیناری در مورد حفاظت محیط زیست به عنوان یگانه عنصر توسعه پایدار برگزار شد ، هیچ شرکت کننده ای حضور نداشت و مهمانانی که بسیار دیر آمدند هم فکر می کردند که برما منت نهاده اند و ... .
اما چند روز بعد سمینار دیگری در این زمینه برگزار شد که نه تنها 10 یورو نمی گرفت که بلکه روزانه 5 دالر همراه نان چاشت هم می داد ، کسانی که نیامده بودند به نام خود، شخص دیگه ره معرفی کرده بودند .

- فکر می کنم سه سال قبل بود که ریاست زنان یکی از ولایت ها در مورد بزرگداشت هشتم مارچ با همکاری یک موسسه دیگه یک برنامه مفصل گرفته بود - پروژه از یکی از کشورهای خارجی بود . اما روز بعد بر سر حساب و کتاب و باقی مانده حسابها با مشکل پیدا کرده بودند و هر کدام ادعا می کرد که دیگری بیشتر به جیب زده است و ... .و زنان شرکت کننده برای بزرگداشت « روز پروژه ای خود » نه تنها 10 یورو از جیب خود خرج نکرده بودند بلکه نان چاشت ره هم مهمان شده بودند .

- تلویزیون فارسی بی بی سی دو مهمان داشت . یکی فعال حقوق زنان افغان - خانم مصدق - و حاضر در استدیوی لندن و دیگری یک آخوند و ملا به نام سیدعالمی بلخی از کابل . موضوع بحث همان احوال شخصیه بود . کارشناس و فعال حقوق زنان افغان هنگام نقد احوال ما می گفت من متن این قانون ره ندیده ام اما .... و بلخی که این ره دریافته بود چنان می تاخت که هیچ صدای مجری به گوشش نمی رسید . خانم کارشناس و فعال حقوق زن ظاهراً مثل من حاضر نشده بود تا 10 یورو بدهد و به کابل زنگ بزند یا در اینترنت جستجو کند تا ببینید که چه رخ داده است، نقاط ضعف یا قوت این قانون چیست و یا چه ممکن است بر سر هم جنسانش بیاید و باید چه چاره کند . - ای رقم فرصت ها برای زنی که می خواهد بگوید چیزی برای گفتن دارد بسیار کم پیدا می شود .
بگذریم ، پروا ندارد شاید می دانسته که هر قدر خود ره به زحمت اندازد باز هم پروژه اف-16 هست که به صورت رایگان از آنها دفاع می کند- البته شایذ خیلی هم رایگان نباشد ! - و آنچه ره که خود می پندارند مناسب حالشان است فرض می کنند بر ما هم مناسب باشد ، پس چرا باید 10 یورو خرج کرد و یا هم برای احقاق حق خود خون جگر خورد.

۳ نظر:

عباس بخشنده گفت...

حسن گرامی سلام و درود،
واقعا قانون احوال شخصیه شیعیان افغانستان غوغا بر پا کرد. به حق که مطلب هفته شده است.بلاخره "جلالتماب "
حامد کورزی متوجه شد که اول باید بخواند و بعد امضاکند.
ضمناّصحت عاجل برای انگشت مجروح شماآرزو
دارم.
محتاط باشید

بارسلونا گفت...

بارسلونا گفت گفت...
طرز نوشتار شما جالب است ..

ولی صفحه وبلاگ تان در قسمت بزرگ نمایی و کوچک نمایی حروف درست دیزاین نشده است..

بنا برای کسانی مثل من که دوست دارند موضوع را با حروف درشت بخوانند شنکجه اور است..

موفق باشید

حسـن فریار گفت...

بارسلونای عزیز سلام،

نخست تشکر از اظهار لطفتان
در مورد بزرگ نمایی صفحه وبلاگ ، من متاسفانه با طراحی این صفحات آشنایی چندانی ندارم و منتظر کمک دوستان هستم. و بسیار متاسفم از این بابت که خواندن این نوشته ها برای شما کمی دشوار است . تلاش می کنم تا چنانچه راهی پیدا شد ، مشکل ره هر چه زودتر رفع کنم .

آرام باشید