سه‌شنبه، اردیبهشت ۱

دوربان سه در کابل

...


اولین روزی که وارد دانشگاه رور- Ruhr - در شهر بوخم شدم چشمم تجربه ای فراموش نشدنی را رقم زد . روی یکی از سطل های آشغال دانشگاه یک طرح گرافیکی جالبی دیدم . صلیب شکسته هیتلر بر زمین افتاده بود و کسی بر آن ایستاده ادرار می کرد .
یک لحظه ایستادم : فرق من و یک غربی از همین جا آغاز می شود، بلی از همین جا . به همین سادگی و به همین دشواری . سادگی اش همین طرح گرافیکی بود که من دیدم و دشواری اش تحمل و پذیرفتن این طرح هست . این غربی ها یک ویژگی بسیار خوب دارند و آن اینکه تلاش می کنند به خود و به دیگران دروغ نگویند . پذیرفتن گذشته سیاه آلمان نخستین قدم شان بود که به خود دروغ نگویند، انتشار و اعلام این سیاهکاری قسمت دیگر بود تا به دیگران دروغ نگویند . بله پشت این طرح گرافیکی این راز بزرگ خوابیده بود. و امروزه که بین شان می گذری مردمانی هستند بسیار آسوده تر از مردمان ما و آرامش هم همیشه رفیق راهشان . حتی آن جوانی که کاکایش در کوره های هیتلر هیزم شده و پدرش شاهد آن ماجرا بوده به آلمان عشق می ورزد و چه بسا بیشتر از یک غیر یهودی . چرا که آلمان امروز در قدم نخست اشتباه گذشته اش در قبال او ره پذیرفته وبعد با انتشار این گذشته فاجعه آمیز در کتابهای درسی کودکانشان ، با ساختن بناهای یادبود برای باقی ماندگان این قتل عام ها ، با حفظ کوره هایی که انسانها هیزمش شدند و ... از این جوان عذرخواهی می کند .

اما در جامعه ما قصه فرق می کند. در این جامعه هیچ کدام از آن دو قدم که گفتم برداشته نمی شود. نخست هیچ کسی از ما بر اشتباه گذشته اش اقرار نمی کند و در قدم بعد هم حاضر نیست که برای جبران آن اشتباه خود ره به زحمت اندازد .

نسل کشی عبدالرحمان خان یکی از این فاجعه هاست که از نظر من فجیع ترین شان می باشد، بیش از 62 درصد از یک نژاد را کشتند و بعد زنانشان را به اسیری بردند، کودکانشان را فروختند و اموالشان را تاراج کردند . کشتارمردم بی گناه کابل در دوران مجاهدین نسل کشی دیگر . و کشتار مردم بامیان ، مزار شریف و شمالی کابل توسط طالبان فاجعه دیگر است که هنوز آثارش هم هویداست . اما ما چه می کنیم . عبدالرحمان برای ما یک اسطوره و مقبره اش زیارتگاه است ، عاملان قتل عام های کابل هم بر اوج ایستاده اند . سران طالبان هر روز به مذاکره دعوت می شوند و این یعنی هر روز سعی می کنیم به خود دروغ بگوییم . کتابهای درسی که هیچ ، حتی کتاب های تاریخی این جامعه هم فصل سیاه کاریهای نژادی-مذهبی عبدالرحمن خان را سفید گذاشته از کنارش بی تفاوت می گذرند . باقی اقدامات و ساختن بناهای یاد بود و امثالهم شاید در ذهن ما شبیه به یک فکاهی بماند .

دیروزاجلاس ضد نژاد پرستی سازمان ملل موسوم به دوربان دو در شهر ژنو سوئیس همسایه جنوبی و همزبان کشور آلمان برگزار شد. گفته می شود که اولین نشست ضد نژاد پرستی این سازمان به حدود سی سال قبل برمی گردد، اجلاسی در سوئیس برای محکوم کردن نظام شرم آور آپارتاید در آفریقای جنوبی . اما نشست دیروز چهارمین نشست و ادامه نشست ضد نژاد پرستی سازمان ملل هست که هشت سال پیش در شهر دوربان آفریقای جنوبی با نام دوربان یک برگزار شد .
و کاش این نشست ها بتواند درسی برای افغان ها شود که تاریخ خود را از عقده های نژاد پرستی تصفیه کند و گذشته را آن گونه که بوده است به مظهر نمایش بگذارند . چرا که در غیرآن پدیده ای به نام ملت هرگز شکل نخواهد گرفت ، کشور مخلوطی خواهد شد از تضادهای نژادی، قومی وانباشته از عقده های جمعی که البته امروزه چنین است.


۷ نظر:

نگارشیرین گفت...

سلام استاد گرامی.
متن های شمارا خواندم واقعاخوب فکر میکونیدوخوب مینویسید.موفقیدوتندرستی
شمارادرتمام امورزندگی ازخداوند بزرگ
خواهانم.


باعزت وسرفرازباشید.

اسد گفت...

با عرض سلام خدمت استاد محترم
مطلب جالب بود که یکی از جمله دهها مشکل بر سر راه ملت سازی در افغانستان را بیان می نماید. امابا تاسف من به این نظر هستم"راه که میرویم انتهایش نابودی است!!" دلیل:از زمانکه صلح به زور به اصطلاح شما f-16 به افغانستان امد گراف زمزمه های نژاد پرستی و دامن زدن به ان هیمشه سیر صعودی داشته یا به اصطلاح داری مشتق مثبت بوده است این به این معنی است که ما در جهت ملت سازی پست رفت داشته ایم.موقعیت المانها با ما خیلی فرق می کند، در المان در طول تاریخ هیچ المانی خواستار ویرانی این کشور بخاطر هر منفعت دیگری نبوده اند ولی در افغانستان دلسوز ترین هابزرگترین عاملان ویرانی بوده ، می باشند و خواهند بود...

رضا فرزام گفت...

سلام عزیز
ازموشگافی ات واقعا خوشم می آید.این نوشته ات مثل نوشته های سابق ات زیبا و قابل تأمل بود. بیاددارم آنروز را که تازه آمده بودیم و شما آن تصویررا دیدید.می دانید خوبی غربی ها اینجاست که ازتاریخ شان درس می گیرند واین قدر جرئت وشهامت دارند که خودشان را نقد کنند، اما "غرور افغانی" ما متاسفانه ذهن علمی و نقاد را ازما گرفته است.به همین دلیل است که تاریخ درجامعه ما همیشه تکرار می شودوچه بسا که مثل اب ایستاده هرروز می پوسیم و یک من بوی گند به تاریخ می افزایم.
موفق وسرفراز می خواهمت

عزیز نوری گفت...

سلام حسن جان
گرچه در مثل مناقشه نیست اما
آلمانیها کوههای بزرگی از فرهنگ و تمدن و علم و فلسفه دارند که بر فراز آن غولهایی چون کانت و هایدگر و نیچه و هگل بر بشریت لبخند می زنند. از درون دوبیتیهای کوچی که یکسر زمزمه جنگ و سکس است هیچ دستاوردی برای بشریت نمی توان سراغ گرفت که به کار جامعه متمدن آید.
جور باشی.

کاکه تیغون گفت...

سلام
سرعت نوشتن شما از سرعت خواندن ما چندین کیلومتر زیادتر است. خدا خیر مارا پیشکند.

بلاق‌دره‌ای گفت...

چقدر خوب می نویسی. چند پست اخیر را یک ضرب خواندم.

M گفت...

آزادی فقط از جور و ظلم ظالم نیست.اولین آزادی از عقاید و هویتهای خود ساخته و دیگر ساخته است که به آن چسبیده‌ایم.موفق باشی.